در پی این کوچه کسی نیست که بشکافد پیله ی جان مرا
بشکافد وبسازد ازمن جانی دگر را
آروم آروم تا ته کوچه رفت چقدر عذاب میکشید با خودش عهد بسته بود که دیگه این مسیر رو طی نکنه از هر جا حتی بیراهه بره اما... اینجا نه اینجا نه که با دیدن جوبش درختش صدای پرنده هاش در خونه هاش نوشته های رودر و دیواراش و حتی صدای بازیه بچه های تو کوچه یاد اون بیفته وقتی به اون درخت تکیه میداد از جوب پریدناش محو آوازپرنده ها شدنش زنگ زدن در خونه ها و در رفتن یادگاری نوشتن رو دیواراش شوت کردن توپ بچه های توکوچه ...وای وای که همه جا اون بود حتی وقتی ازیه بیراهه دیگه رد میشد تا بازبه کابوس نبودنش برسه
سلام عزیز جون
قشنگ بود مثل همیشه....مثل خودت
آپم اگه زحمتت نیست بعد یه عمر بیا و مارو از حسرت به دلی در بیارو یه کامنت واسه آبجی ات بذار
منتظرتم///(چشمک)
سلام پسر آریایی
ممنونم از اینکه به کلبه من سر زدی
سلام.......زیبا بود...به روزم
سلام.دوست عزیز
مرسی که به وبلاگ من هم سرزدید.
قیافیه من چقدر آشناست؟!