رسیدن به کابوس نرسیدن

در پی این کوچه کسی نیست که بشکافد پیله ی جان مرا

بشکافد وبسازد ازمن جانی دگر را

آروم آروم تا ته کوچه رفت چقدر عذاب میکشید با خودش عهد بسته بود که دیگه این مسیر رو طی نکنه از هر جا حتی بیراهه بره اما... اینجا نه اینجا نه که با دیدن جوبش درختش صدای پرنده هاش در خونه هاش نوشته های رودر و دیواراش و حتی صدای بازیه بچه های تو کوچه یاد اون بیفته وقتی به اون درخت تکیه میداد از جوب پریدناش محو آوازپرنده ها شدنش زنگ زدن در خونه ها و در رفتن یادگاری نوشتن رو دیواراش شوت کردن توپ بچه های توکوچه ...وای وای که همه جا اون بود حتی وقتی ازیه بیراهه دیگه رد میشد تا بازبه کابوس نبودنش برسه

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:46 ب.ظ http://saattanhaie.blogsky.com/

سلام عزیز جون
قشنگ بود مثل همیشه....مثل خودت

آپم اگه زحمتت نیست بعد یه عمر بیا و مارو از حسرت به دلی در بیارو یه کامنت واسه آبجی ات بذار

منتظرتم///(چشمک)

پسر نیمه شب یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:56 ب.ظ http://midnightboy.blogsky.com

سلام پسر آریایی
ممنونم از اینکه به کلبه من سر زدی

ملیسا چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:13 ق.ظ http://www.asheghooneh.com

سلام.......زیبا بود...به روزم

امین پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:07 ق.ظ http://atb.blogsky.com

سلام.دوست عزیز

مرسی که به وبلاگ من هم سرزدید.
قیافیه من چقدر آشناست؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد