من با تو ـ من بی تو - میمیرم...

 

باد میاد میپیچم توآغوشش زلف تو رو تودست میگیرم عطر یاس میاد

بارون میاد خیس میشم میام میشینم کنارت چشمامومیبندم سر رو

سینت میزارم میشکنم

روز میشه آفتاب دلمومیسوزونه دنبال یه سایه ..پیدات میکنم

 پشت اون کوچه ی بن بست

پشت همه دیوارایی که دستاتو ازم گرفتن

شب میاد بالشمو بغل میکنم دیگه به ستاره آدرس چشمای تورو نمیدم

 که توامشب کنارمی

عطر تنتو نفس میکشم با چشمات زندگی میکنم دستاتو میزارم رو قلبم

 لبهاتو آرو آروم لمس میکنم

باد میاد.. بارون میاد .. روزمیشه .. شبم میاد

من باتو من بی تو .............

میمیرم

نظرات 1 + ارسال نظر
حضرت عشق جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:09 ب.ظ http://anooshka.blogsky.com

شب است و گیتی غرق در سیاهی شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند و از دل شبهای زمستان سرد ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ، شب را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . .
سلام مهربون ، زیبا می نویسی... با فکری زیباتر... با دیدی متفاوت از بقیه.
از اینکه خواننده وبلاگت هستم بسیار خوشحالم

به منم سر بزن خوشحال می شم
منتظر نظرت هستم به شدتتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد