رسیدن به کابوس نرسیدن

در پی این کوچه کسی نیست که بشکافد پیله ی جان مرا

بشکافد وبسازد ازمن جانی دگر را

آروم آروم تا ته کوچه رفت چقدر عذاب میکشید با خودش عهد بسته بود که دیگه این مسیر رو طی نکنه از هر جا حتی بیراهه بره اما... اینجا نه اینجا نه که با دیدن جوبش درختش صدای پرنده هاش در خونه هاش نوشته های رودر و دیواراش و حتی صدای بازیه بچه های تو کوچه یاد اون بیفته وقتی به اون درخت تکیه میداد از جوب پریدناش محو آوازپرنده ها شدنش زنگ زدن در خونه ها و در رفتن یادگاری نوشتن رو دیواراش شوت کردن توپ بچه های توکوچه ...وای وای که همه جا اون بود حتی وقتی ازیه بیراهه دیگه رد میشد تا بازبه کابوس نبودنش برسه